شیلا به خدا ذوق تو انکار ندارد
افسوس که گوشی در و دیوار ندارد
پیراهن این شعر درفشیست که می گفت
این شاه قلم می زند و مار ندارد
بی دغدغه دلدار نشسته ست و گمانم
از کوچ دو صد چلچله آمار ندارد
انگار که این کوچه همه مست صلاحند
این شهر گمانم دل هشیار ندارد
این مصر خرابست و زلیخا صفتی نیست
بی یوسف دل قاهره بازار ندارد
مسعود به غزنه شد و فرخو به ارس رفت
دریایی چشمم به خدا عار ندارد
رفتست بهاران ز سرشت و تن باغ ،
اندیشه مریض است و پرستار ندارد
مژده به کناری شد و اقرار نکردند
انگار که زبانی سر اقرار ندارد
آفت زده این باغ و به بیطاری مزمن
کس فکر شفای دل بیمار ندارد
فرهین اثری بود که تفسیر نکردند
رفتست و بر اینند که آثار ندارد
فرهین غزلی بود که یکبار نخواندند
بحریست که جز گوهر شه وار ندارد
افتاده ستون از ادب خیمه ی جانم
جان داده ام و هیچ کس اخبار ندارد
فرهین گل باغیست که از باغ اثر نیست
جرمش فقط این بود که او خار ندارد
نوشته جناب استاد حسین علی دلجویی
سلام بر شما با سه دوبیتی به روزم اگر قدم رنجه فرمایید درود بر شما و سپاس از حضورتان و آثار خوبتان [گل]
سلام و درود فراوان بانو
میهمان ناخوانده نمی خواهید؟
چقدر وبلاک زیبا و آرامش بخشی دارید بانو
تمام نبض وجود احساسم دلتنگ فرهین است چون شما بانو
چقدر در روز میلادم منتظر نگاهش بودم
نیامد
و گوشه ای از دلم هنوز غمگین است که فرهین عزیزم نبود
کاش.........
ممنونم که شما هستید
ممنونم بانو
شاد باشید و سبز
در پناه خدای یاس